هویت گمشده؟؟؟؟؟؟؟
هویت در تضاد با گمشدگی است.هویت چون گم شدنی نیست هویت هست.
هویت از یک منظر به اتمسفرهای محیطی ،باورها ، آداب و رسوم و خصلتهای اجتماعی ، شکل شهر و یا شیوه ای از رفتار در محیط اشاره دارد.
خصلتهای اجتماعی که شکل دهنده نوع خاصی از هویت است :شهروندان زاپنی بسیار سختکوش هستند و یا ایرانیها مهمان نواز هستند.
شهر ها نیز هر کدام هویت خاص خود را دارند : نیویورک شهر آسمان خراشها ، شیراز شهر شعر و ادب ، شهرهای مذهبی،کویری ، جنگلی ، کوهستانی ، ساحلی و
به باور من هویت در وجود انسانها است . در آنجا متولد میشود ، رشد میکند ، شکل میگیرد و بخشی از وجود ما میشود.نوازنده توانای یک ساز و در حال نواختن یک قطعه موسیقی ، بخشی از وجود خود را مینوازد ،موسیقی بخشی از وجود هنرمند شده است با اینکه میدانیم در آن لحظات تکنیکهای ریتمیک ، هارمونیک و ملودیک نیز وجود دارند . هویت یک روستا زاده در کنار والدین روستائی شکل میگیرد و بخشی از وجود او میشود.شکل روستا و فعالیتها ، نمود وجودی فرزندان روستا است. معماری حاصل تخیلات و باورهای ماست و در قالب مفهوم فضا به شیوه ای ذهنی و عینی نمود می یابد.هویت متجسد در وجود ، ساختار ذهنی،عینی و فضای زندگی را شکل میدهد.
هویت در معماری شکل و تاق و تویزه نیست .اگر امروز پنهان می نماید، جایگاه خود را از عمق وجود به فرمهای سطحی و ظاهری زندگی داده است.
هویت در پوست و گوشت و استخوان ما جای دارد. DNA ما حامل هویت ما ست.
سوال دیگری که مطرح هست اینکه آیا هویت ، بخشی جدا از فرهنگ بوده و یک ماهیت مستقل از فرهنگ را دارد؟ به باور من خیر .
مفهوم فرهنگ و هویت در این مقام ، مرز و حدی ندارد ، همچون مصب در اتصال رود به دریایش.
جواب این سوال برای من با یک سوال بنیادی دیگر شروع شد :
آیا فضا وجود است یا وجود انسان فضائی است؟ یا به عبارتی هر گونه جهت گیری در جهت ایجاد فضا بوده است یا وجود انسان فضائی است و دلیل سوگیری؟
به زعم من وجود انسان فضائی است و فضا نمودی ست از باورها ، تخیلات ،تفکر و تصورات ما .
که جهت فهم آن بایستی مناسبات فضائی را شناخت (درک و فهم زبان معماری ، فضا ، نور ، اشیاء ، سطوح ، صفحات ، ماده و .) و در قالب مفهوم فضا ، تخیلات و باورها و عقاید را از نمود به بود تبدیل کرد.
با این خوانش از وجود انسان ، سوال دیگری مطرح میگردد :
دلایل وجود انسان چیست ؟ برای فهم و درک چیستی وجود و با فرض ارتباط مستقیم با هستی،وجود بایستی در ارتباط با هستی مورد مکاشفه قرار گیرد.
هدف معماری وجودی ساختن زندگی در ارتباط با هستی و پدیدارهای آن میباشد و هدف معمار وجودی ساختن معماری است.
هویت گمشده؟؟؟؟؟؟؟
هویت در تضاد با گمشدگی است.هویت چون گم شدنی نیست هویت هست.
مفهوم هویت یادآور سکانسی از فیلم ماتریکس برای من است.واچوفسکی ، گ فو را از طریق تجهیزات پیشرفته خود وارد ذهن نئو میکند.پس از انتقال از طریق هوش مصنوعی او گ فو میداند اما برای اینکه بخشی از وجود او شود احتیاج به تمرین و ممارست دارد.اما هدف غائی او پذیرفتن این نقش و باور پذیری نئو ست.باید بخشی از وجود او میشد.
هویت از یک منظر به اتمسفرهای محیطی ،باورها ، آداب و رسوم و خصلتهای اجتماعی ، شکل شهر و یا شیوه ای از رفتار در محیط اشاره دارد.
خصلتهای اجتماعی که شکل دهنده نوع خاصی از هویت است :شهروندان زاپنی بسیار سختکوش هستند و یا ایرانیها مهمان نواز هستند.
شهر ها نیز هر کدام هویت خاص خود را دارند : نیویورک شهر آسمان خراشها ، شیراز شهر شعر و ادب ، شهرهای مذهبی،کویری ، جنگلی ، کوهستانی ، ساحلی و
به باور من هویت در وجود انسانها است . در آنجا متولد میشود ، رشد میکند ، شکل میگیرد و بخشی از وجود ما میشود.نوازنده توانای یک ساز و در حال نواختن یک قطعه موسیقی ، بخشی از وجود خود را مینوازد ،موسیقی بخشی از وجود هنرمند شده است با اینکه میدانیم در آن لحظات تکنیکهای ریتمیک ، هارمونیک و ملودیک نیز وجود دارند . هویت یک روستا زاده در کنار والدین روستائی شکل میگیرد و بخشی از وجود او میشود.شکل روستا و فعالیتها ، نمود وجودی فرزندان روستا است. معماری حاصل تخیلات و باورهای ماست و در قالب مفهوم فضا به شیوه ای ذهنی و عینی نمود می یابد.هویت متجسد در وجود ، ساختار ذهنی،عینی و فضای زندگی را شکل میدهد.
هویت در معماری شکل و تاق و تویزه نیست .اگر امروز پنهان می نماید، جایگاه خود را از عمق وجود به فرمهای سطحی و ظاهری زندگی داده است.
هویت در پوست و گوشت و استخوان ما جای دارد. DNA ما حامل هویت ما ست.
سوال دیگری که مطرح هست اینکه آیا هویت ، بخشی جدا از فرهنگ بوده و یک ماهیت مستقل از فرهنگ را دارد؟ به باور من خیر .
مفهوم فرهنگ و هویت در این مقام ، مرز و حدی ندارد ، همچون مصب در اتصال رود به دریایش.
تجربه معنادار وضعیتهای زندگی ، بخشی از هدف اثر هنری در نگهداری و انتقال معناهاست. از این رو هدف اثر معمارانه وجودی ساختن معماری است ، معناهائی که در محیط حضور دارند و با تحلیل وجوه فضا و خصلتهایش ، محیطی کامل و فراگیر را به معنای عینیت بخشی گوهر مکان نمایان می سازد. به تعبیر هایدگر که می گوید : فضاها هستی خود را از مکانها می گیرند و نه از فضا ، پدیدار شناسی مکان بر آن است تا بر پایه دریافت و فهم انسان از محیط که آنرا در طبیعت ، شهر ، ساختمانها و در کل چیزها متمرکز و شرح میدهد ، خصلتهای محیطی را آشکار سازد. سطوح محیطی یا Environmental Levels یعنی رابطه میان مکانهای طبیعی و انسان ساخت Man-Made مبنای درک انسان از طبیعت و ساختار طبیعی برای رسیدن به پایگاه وجودی خویش است. هر آنچه را دیده و تجربه کرده است میسازد هرجا طبیعت صورتی مرکز یافته دارد او یک میدان می سازد و در جائی که به یک سمت و سو اشاره دارد یک مسیر میسازد.در عین حال انسان تمایل به تکمیل وضعیت موجود و آنچه را که فاقد آن است دارد. انسان با درک خود از طبیعت و نمادین سازی به واسطه عینیت بخشی به مکان و نمایان سازی خصوصیات آن با آزاد کردن معنا در ارتباط با انسان و اندامهای حسی انسان که از اهداف وجودی ساختن معماری است ، محل را به مکان تبدیل می کند. جهت یابی و هویت بخشیidentify برای تحصیل پایگاه وجودی انسان به عنوان اعمال روان شناختی مبنای مبانی نظری و برنامه ریزی معماری است. لذا عناصر و کیفیتهای محیطی و خصلتها به معنای آشنائی با یک محیط و تشخص خاص آن محیط بوده است. انسان شهری مدرن ، ارتباط خودش را با محیط طبیعی تا حد روابط خرد فرو کاسته است و در عوض او بایستی با چیزهای انسان ساخت در ارتباط باشد مثل خیابانها ، خانه ها و ماشینها، اما بایستی این حقیقت را درک کنیم که انسان بخشی از محیط یکپارچه است.
امروزه دو نوع معماری مدرن مورد بحث است، یکی معماری عمومی و استاندارد شده که متکبر و آزاردهنده است و دیگری معماری خصوصی که معمولا بر الگوهای منطقه ای مبتنی است و به شکلی هماهنگ با طبیعت و معماری و چشم اندازها و فضای شهری موجود در می آمیزد. مکانهای فرهنگی ، تجاری ، فضاهای اجتماعی و مدنی ، دینی ، میدانها ، تماشاخانه ها ، پل ها و . عناصر نمادین و عمومی هر شهرند که به همراه عناصر طبیعی و تاریخی و عناصر حیاتی و کلیدی اجزاء تشکیل دهنده ساختار شهر را تشکیل می دهند. شهر ها حاصل ترکیب سه عامل است : بستر طبیعی ، عناصر انسان ساخت و جامعه انسانی.
هدف اثر معمارانه ایجاد شرایط مساعد جهت فعالیتهای ضروری و اختیاری با تحلیل وجوه فضا و خصلتهایش در جهت پاسخدهی به حواس انسانی،لازمه شکل گیری فعالیتهای اجتماعی در فضای شهر می باشد. تنوع فعالیتها در فضای شهری، یک الگوی مرکزی مشخص را پدیدار میکند . فعالیتهای ضروری هدفمند ؛ یعنی فعالیتهایی که مردم معمولاً مجبور به انجام آنها هستند: رفتن به محل کار یا مدرسه، انتظار در ایستگاه اتوبوس و تحویل کالا به مشتریان. این فعالیتها تحت هر شرایطی انجام میشوند. در انتهای دیگر این درجهبندی، فعالیتهای کاملاً فراغتی و اختیاری قرار دارند که مردم به آنها علاقهمندند: پیادهروی در گردشگاه، سر پا ایستادن برای داشتن زاویهی دید خوبی به شهر و مناظر شهری، نشستن برای لذت بردن از منظره و یا هوا ، دیدن فیلم و تئاتر ، شنیدن موسیقی ، دوچرخه سواری و ورزش کردن ، اغلب جذابترین و محبوبترین فعالیتهای شهر به گروه فعالیتهای اختیاری تعلق دارند که کیفیت مناسب شهر پیشنیاز آنهاست.
درباره این سایت